به این دلیل به ایشون معلم میگم که برای من بسیار صمیمی تر، مهربان تر و دلسوز تر از اساتید بود. فراموش نمی کنم که چه طور یک جمله ی او مسیر زندگی من را تغییر داد. ممکنه خودش هم یادش نباشه. در حالی که یک پوشه دستش بود داشت به سرعت به سمت ساختمان کتابخانه می رفت، پرسیدم که آقای مهندس این کلاسهایی که برای مهندسی سیستم گذاشتید خوبه؟ گفت :” معلومه که خوبه، اگر می خواهی عاقبت به خیر بشی، خودت رو به موسسه ما بسپر” همینطور که با عجله جلو می رفت، پرسیدم که پس برق چی؟ گفت:” از برق به جایی نمی رسی.”

انگار من منتظر شنیدن این جمله بودم. سال ششم بود که در دانشکده مهندسی برق خواجه نصیر بودم. دو سال آخر تقریبا درس نمی خوندم. مطمئن شده بودم که برق رشته ای نبود که به آن علاقه داشته باشم. اما نمی دونم چرا این همه طول کشید تا شجاعت تغییر را پیدا کنم. واقعا منتظر شنیدن این جمله بودم. جمله ای که بهمن هنری اون روز به من گفت.

آموزش می تواند شیرین باشد

اما داستان تاثیر گذاری بهمن هنری در همینجا خلاصه نمی شود. اولین جلسه کلاس آمادگی برای کنکور کارشناسی ارشد مهندسی سیستم های اقتصادی اجتماعی بعد از ظهر جمعه ای بود. با خانواده بیرون رفته بودیم و من رو نزدیک کلاس پیاده کردند. سر کلاس رفتم و تمام کلاس مهندس هنری رو نگاه می کردم. بیشتر نگاه می کردم که این آدم چه قدر با حوصله توضیح می دهد. چرا مثل همه اساتید گرامی طی چند سال گذشته نیست. چرا به موضوعی که می گوید اینقدر علاقه دارد. کلاس تمام شد و در فاصله استراحت شنیدم که مهندس گفت، بچه ها می تونید از یخچال آب میوه و نون خامه ای بردارید و بخورید. بعد هم با همان صدای دوست داشتنی گفت :” بخورید و بیاشامید اما اصراف نکنین” دارم در مورد کلاسهایی در سال ۱۳۸۰ صحبت می کنم. برای آن سال های تقریبا به سختی می توانستید تجربه ای اینچنینی در آموزش داشته باشید. فضایی بسیار صمیمی که نون خامه ای یکی از پایه های ثابت پذیرایی بود.

نون خامه ای یا سخاوت مندی معلم خوب

کاری به این ندارم که مهندس نون خامه ای را واقعا دوست داشت، اما همواره سخاوتمندانه برای استراحت بین کلاسها پذیرایی آماده می کرد. شاید آن قدر رفتار او در دقایقی که بین کلاسها گپ می زدیم، دل نشین بود که تمام خستگی درس آمار را از بین می برد.

روز قبل از امتحان

مهندس تمام برنامه ریزی رو انجام داده بود که سوالهای مرتبط رشته های دیگر رو برامون گیر بیاره و عصر روز قبل از امتحان همه رو جمع کرد و سوالها را برامون حل کرد. آخه اینقدر دلسوزی رو در اون روزها از طرف یک معلم به هیچ وجه تجربه نکرده بودم. دوباره تکرار می کنم، برای این به مهندس بهمن هنری (که البته اینروزها دکتر بهمن هنری هستند) معلم می گویم که با تمام اساتید آن روزها متفاوت بودند. هنوز هم هست.

قبول شدم

من آن سال در کنکور سراسری قبول شدم و رشته ای رو خوندم که به نظرم باید می خوندم. اما هنوز متوجه نبودم که چه قدر آرام و بدون حاشیه مسیر زندگی من تغییر کرد. من برای برق نبودم اما باید سیستم می خوندم و الان واقعا از این موضوع خوشحال هستم.

قدر ناشناسی خود را نمی بخشم

هیچ وقت تلاش نکردم که تا زمانی که مهندس هنری عزیز ایران بود از او بابت همه زحماتی که برای من و خیلی از بچه های دیگه کشید تشکر کنم. خودم رو بابت این قدر نشناسی نمی بخشم. من باید حضوری به او می گفتم که چه قدر مدیون او هستم بابت همه محبتهایی که نثار ما کرد و همه دلسوزی هایی که برای ما داشت. بابت همه آموخته هایی که از او داشتم.

مهندس بهمن هنری عزیز از صمیم قلب برایت آرزوی هر چه خوبیست را دارم. امیدوارم که همواره لبخند بر روی لبانت باشه و روزهای سربلندیت نیز پایدار باشه.

درج پاسخ