بعضی روزها هست که وقتی پامیشم، احساس می کنم چرا یه چیزی کمه. دور و بر خودم رو نگاه می کنم و به همه چیز ناگهان فکر می کنم. سریع به سراغ موبایل می رم و جلسات اون روز رو دوباره چک می کنم. از پنجره تو پذیرایی نگاهی به شهر می ندازم. معمولا وقتی هوا آلوده نباشه تا ته شهر پیداست و خیالم راحت می شه که تهران سر جاشه. یه لیوان آب می خورم و دوباره ساعت رو نگاه می کنم. بله. حتما یه چیزی کم هست.

شهر آلوده تهران
منظره پنجره سالن پذیرایی ما شهر آلوده تهران

برای شما هم یه چیزی کمه؟

این روزها برای همه ما یه چیزی کمه. یه چیزی که یا نگذاره شب خوابت ببره یا صبح بدون ساعت از خواب بیدارت بکنه. یه چیزی که نفهمی چه جوری روز شب میشه و هفته تموم. این روزها زندگی تو تهران واقعا انگیزه رو از آدم می گیره. تقریبا مطمئن هستم که همه چی هست غیر از انگیزه.

این شهر آلوده و خسته، این شهر که روی گسل قرار گرفته، این شهر که به دلیل عدم توازن امکانات در سایر شهرهای کشور مقصد مهاجرت خیلی از هم میهنانمون شده، این شهر شلوغ با ترافیک های فشرده، این شهر با فروشگاه های پر زرق و برق و ساختمان های بزرگ و کوچک، تقریبا میشه گفت همه چیز داره. همه چیز به غیر از انگیزه.

حالا چه کار کنم؟

نمی دونم باید چه کار کنم. شاید در آستانه دهه پنجم از زندگی، باید انگیزه های جدیدی برای رشد و پیشرفت پیدا کنم. شاید کلا انگیزه هام رو گم کردم. شاید هم اصلا انگیزه هام تا حالا اشتباه بوده که این شهر با من همراه نشده.

پ.ن.: عکس پست مجسمه ای در لابی هتل شایان کیش هست. وقتی وارد هتل شدم و نگاهش کردم، دلم هری ریخت. دقیقا یه چیزی کم داشت. انگیزه.

 

درج پاسخ